انتخابات

ساخت وبلاگ
کیا تو بهبهه ی انتخابات رفتن بیرون اونم شباش؟

شب اخر بود گفتم برم ستاد بیرمون که کاندید شده بود خلاصه اخرین لحظه بقیه ی افراد خانواده هم اومدن و همه باهم رفتیم

خیابونا اینقد شلوغ بودن که نگو هرکس طرفداری نامزد خودشو میکرد بعضیا که خودشونو کشته بودن...

از شانس ما فقط یه دونه پوستر تبلیغاتی داشتیم و هرجاهم میرفتیم پیدا نمیکردم تا اینکه رسیدیم ستاد دبیرمون یه یک ربع الی بیس دقیقه ای اونجا بودیم بعد برگشتیم تبلیغ بلاخره ستاد اقامونو پیداکردیم و رفتیم پوستر اوردیم 

کل همدانو گشتیم جو خیلی جالبی بود یه جا تیکه مینداختن (متاسفانه از فرهنگ  پایین )و یه جا هم ایول و ماشالا میگفتن.

فک کنم تا ساعتای یکو نیم دو بیرون بدیم وتا رسیدیم خونه شد سه از بس که خیابونا شلوغ بودن.

بالاخره هرچی بود انتخابات بود دیگه

حیف تبلیغاتمون دیر شده و بود و اهل دوز و کلک نبودیم وگرنه رای با ما بود.

+ نوشته شده در  سه شنبه نهم خرداد ۱۳۹۶ساعت 15:9  توسط زهرا  | 
یادداشت های من...
ما را در سایت یادداشت های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zahra89o بازدید : 27 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 0:23